سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پاییز 1385 - قصه ی گل و تگرگ
گناه نتوانستن کردن ، گونه‏اى از ترک گناه است . [نهج البلاغه]
نویسنده : .:: 85/7/27:: 11:53 عصر

چند وقت می گذرد؟ راستی چند وقت، ماه، روز، ساعت، دقیقه و ثانیه...

چه مدت است خانه خالی از نور و سخن های نوازشگر است؟...

روزها و حادثه ها آمدند و رفتند و خانه ی ما تنها و بی کس و بی نفس در کنج دلمان خاک می خورد؟

آمدم تا خانه ای به وسعت دریا بتکانم و دلم را درونش مواجانه رها سازم تا نور به خانه لبخند زیبایش را نمایان سازد. کاش زودتر از اینها آمده بودم و مهتاب را بر بستر خورشید می نشاندم. آمدم، آمدم تا بنشانم و بنشینم ...

بهار ذهن نواز عبور از جنگل خیال و خانه ی چوبی کنار ساحل ... آن پرده های جریر و نیم قامت که با نسیم رویایی دریا رقص رقصان خودنمایی می کند و از دستان دیوارهای چوبی کلبه می گریزد...

قالی نقش گرفته ی نقاش دلم که خود را زیر قدم های نقاش افشاند و نقش بر زیرینترینش انگاشت و بوسید...

حریر افشان را در دستانم اسیر می کنم و ساحل را اسیر نگاهم که آن سوی رؤیایم را به رخ بکشم تا خجالت را در چشمان دریا از روی چشمان دریایی دریابم ...


موضوعات یادداشت



 
22852:کل بازدید
4:بازدید امروز
برای دیدن آرشیو مطالب به پائین صفحه مراجعه نمائید
حضور و غیاب

یــــاهـو

لوگوی خودم
پاییز 1385 - قصه ی گل و تگرگ
لوگوی دوستان
لینک دوستان

اشتراک
بایگانی
یادمان
پاییز 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

Powered by jazireh ◄┤