سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پاییز 1384 - قصه ی گل و تگرگ
شما را به پنج چیز سفارش مى‏کنم که اگر براى دسترسى بدان رنج سفر را بر خود هموار کنید ، در خور است : هیچ یک از شما جز به پروردگار خود امید نبندد ، و جز از گناه خود نترسد ، و چون کسى را چیزى پرسند که نداند شرم نکند که گوید ندانم ، و هیچ کس شرم نکند از آنکه چیزى را که نمى‏داند بیاموزد ، و بر شما باد به شکیبایى که شکیبایى ایمان را چون سر است تن را ، و سودى نیست تنى را که آن را سر نبود ، و نه در ایمانى که با شکیبایى همبر نبود . [نهج البلاغه]
نویسنده : .:: 84/9/24:: 12:31 صبح

دارم از تو می نویسم


موضوعات یادداشت


نویسنده : .:: 84/8/27:: 11:37 صبح

کی میگه ما نمی تونیم که با هم بمونیم

کی میگه قفس تنگ دلم جای تو نیست

کی میگه اون دل دریایی تو جا نداره

کی می گه هوای با تو بودنم یه هوسه

کی می گه دوست داشتنم برای تو

همیشه موندنی نیست یه عادته

کی میگه هوای ابری دلگیره

کی میگه دنیای ما با اطرافمون درگیره

کی میگه « تو رو داشتن برام یه جور خیاله »د

هر کی گفت بیاد جلو کارش دارم

برا اون یه حرفا و خواهش دارم

بیاد و یه روز بشینه جای من

ببینه چطور میشه ساکت بشه این دل من


موضوعات یادداشت


نویسنده : .:: 84/8/23:: 5:55 عصر

چقدر طعم دوست داشتن تو شیرینه

چقدر فکر کردن به تو لذتبخشه

چقدر خیال تو رو داشتن روح بخشه

چقدر احساس با تو بودن دلنشینه

چقدر بوی تو برام آشناست

چقدر خواسته ی تو رو داشتن واسه خودم ، واسه خوده خودم , دوره

چقدر این دوری سخته

چقدر این سختی طولانیه

چقد این طولانی ناممکنه !!! ناممکن

یاد چشات که میافتم دلم هررررررررررری میریزه

یاد خنده هات

یاد اون نگاه معنی دارت

یاد اون لبایی که هنوز سرخی و گرماشونو رو لبام احساس می کنم

تو

چه کلمه ی قشنگی

تو

دوستت دارم

 


موضوعات یادداشت


نویسنده : .:: 84/8/11:: 2:31 صبح

اینقدر دوستت دارم که نمی خوام ماهو تو آسمون ببینم

خودت که می دونی

.......

ماه در میاد که چی بشه

می خواد عزیز کی بشه

........


موضوعات یادداشت


نویسنده : .:: 84/7/28:: 5:17 صبح

می دونم  هر  چی  از  یه  موضوعی  بترسم  بیشتر   برام  ژیش  میاد  و  بیشتر  اذیت  میشم  اما  نمی  دونم  چه  طور  می تونم  از مسایل آزار دهنده  دوری کنم.(یاد  زنبورای  شهسوار افتادم)

این روزا  اینقد  از  خودم کار میکشم  که  دیگه  نای فکر کردنم ندارم

نمی دونم  الان  این  موقع   صبح  چرا  اینجامو  چی می خوام.

حالا  که  این  روزا  یه  زخم کهنه سر  باز  کرده  و داره  می سوزونه با  این  دلمو  خوش  کردم که  اونی  که میخوام به من  توجه کنه  حواسش  به  من هست  و  حکمتی  تو کاراش  هست

شاید  بعضی از غمها  و  دردها  اثر  مثبتش  همین  موجود  بودنشونه

یعنی  بودن یه  مشکل ، یه  غصه،همین خودش  یه  نعمته 

شاید  خیلی  ها   این  نعمتو ندارن

به  هر  حال  مقاومت  صبر  و ظرفیت  ادم  زیاد  میشه  و   سنجیده میشه 

منم  از  بابت  همین  خوشحالم 

یه  درد  دلچسب  و  شیرین

بازم  شکر   و ممنونم  از  دوست خوبم  که منو  فراموش  نمی کنه 

دلخوشم   با   خاطراتم  اینو  از  من   نگیرید

 

 


موضوعات یادداشت



 
22637:کل بازدید
4:بازدید امروز
برای دیدن آرشیو مطالب به پائین صفحه مراجعه نمائید
حضور و غیاب

یــــاهـو

لوگوی خودم
پاییز 1384 - قصه ی گل و تگرگ
لوگوی دوستان
لینک دوستان

اشتراک
بایگانی
یادمان
پاییز 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

Powered by jazireh ◄┤