سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادمان - قصه ی گل و تگرگ
زیور دانش احسان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
نویسنده : .:: 84/7/19:: 1:11 عصر

با اینکه  واقعا  الان  نباید  اینجا  باشم  و  زمان کمی  دارم   اما  چه کنم  که  همه روحم  حضور  اینجا  رو  می طلبید

شاید  ذره ای  از  خستگی هامو  بتونم  با  نوشتن  از  یاد  ببرم  چون  همیشه   نوشتن  رفرشم  می کنه  و  یه نفس دوباره به من میده

انگار  وسط یه دایره  ایستادم  و یه  عالمه شعاع  به من  هجوم میارن  و  این  دایره  هم  همچنان  می گرده  و  من  از  این  همه   شلوغی  گی ج  می خورم  و  تلو تلو  خوران  دنبال  یه  زاویه می گردم

خدایا  ناشکری نمی کنم فقط  دارم  می ترکم  انگار  مغزم  از  چشام   و  گوشام  میخواد  بزنه  بیرون 

بازم  چشمامو  می بندم  و  دلمو  به  شیرینی  هاش  خوش می کنم

شیرینی که  دووم  نداره   ولی  من  کودکانه   با هاش  شاد  می  شم

واسه همینم  هست  که  می  گم  : شکلات

دوست  دارم  به  اندازه  پاکی دریا  

 


موضوعات یادداشت


نویسنده : .:: 84/7/16:: 1:26 صبح

چه خوب بود چشمای آدم زبون داشتن که بجای سکوت حرفاشونو می گفتن

چون سکوت با تمام سادگیش گیج کنندست

اما بوسیدنت سکوتمو معنی دار کرد .........


موضوعات یادداشت


نویسنده : .:: 84/6/26:: 3:19 صبح

گریه کن گریه قشنگه                 گریه سهم دل تنگه

گذشته خوبه ! حال خوبه ! آینده هم خوبه ! تو هم خوبی ...

کتاب زندگی من چهار فصل نداره ، چهل فصل داره . بعضی از فصلهاش هستن که جای ورقهاش خالیه ! کنده شدن اما دور نریختمشون . نگهشون داشتم . همونا هستن که آیندمو رقم میزنن.

گوشهام واسه شنیدن کتاب زندگیت ، چشمهام واسه خوندن ، دستهام واسه ورق زدن ، پاهام واسه قدم گذاشتن توی کتابت و خودم واسه خودت .

حالا بگو . آماده ام ...


موضوعات یادداشت


نویسنده : .:: 84/6/24:: 9:58 صبح

با تو  از  حادثه ها خواهم گفت گریه این گریه اگر بگذارد

می نویسم  همه ء هق هق تنهایی را 

  تا  تو  از خویش  به ارامش دریا  برسی

بارها  و  بار شنیدم  که می گن  نباید  تو گذشته  و  یا  در  اینده  بود  باید  حال  رو دریافت حتی  خودم هم اینو  به دوستان میگم اما حالا  که میبینم چقدر مشکله  که بخوام اینجوری زندگی کنم

گذشته اون  چه  که  به من  گذشته اون روزایی  که  با  همه ء تلخی ها  و شیرینی هاش مثل یک خواب گذشتن و  من نمی تونم منکر زهر ها و  زخم هایی  باشم  که به روح  و تن خسته ام   به جا  گذاشتن

زندگی  بعضی ادما مثل یک کتاب با  یه  سبک  عالی  و جذاب نگارش  خوندنیه  اونم  واسه چند  بار  و  بعضی های دیگه اصلا به درد یه بار خوندنم  نمی خوره

نمی دونم کتاب زندگی  من  می ارزه  به  نوشتنش  یا   نه!!

ولی  می خوام قصه ادمایی  رو  بگم که  تو زندگی من  بودن  و  رفتن  و یه  جورایی گذشته  منو ساختن  ویا  به نوعی  من  تو  یه  صفحه ء کتابشوون  جا داشتم

راستش  هنوز نمی دونم که جرات  گفتنش  رو  دارم  یا  نه

     اما  سعی خودمو می کنم

 


موضوعات یادداشت


نویسنده : .:: 84/6/22:: 1:23 صبح

دریا  حسادت می کنه  به ابی خیس چشات   شب  با  هزار  گیتار  سرخ  میاد  به دنبال صدات

خونه همه  ستاره ها جنگل سبر زیر پات    اسمون خاکستری افتابی  می شه  به هوات

 

بهار  دل نازک من منم که می بارم  به جات که مثل شبنم می چکم قطره قطره روی لبات

 

گل غزل حافظ ما نشسته بین منو تو اخر بیت کهنگی اول هر کلام نو

 

من تو امو  تو همه ام  نفس  نفس  این همه شوق

بهار  دل نازک من 

 

 

 


موضوعات یادداشت


نویسنده : .:: 84/6/20:: 4:13 صبح

بنام آنکه دوست را آفرید

با تو این تن شکستـه داره کم کم جـون می گیره          آخریــن ذرات مـوندن تـوی رگـهام نمـی میــره

با تـو انگـار تـو بهشتـم با تـو پر سعـادتـم مـن          دیگـه از مـرگ نمی تـرسم عـاشق شهامتم من

اگـه رو هسیـر بشینـم اگـه هیـچ نداشته باشم          بـا تـو مـن مالــک دنیـا بـا تـو در نهـایتـم مـن

با تـو انگـار تـو بهشتـم با تـو پر سعـادتـم مـن          دیگـه از مـرگ نمی تـرسم عـاشق شهامتم من

با تو شاه ماهی دریا بی تو مـرگ موج تو ساحـل          با تـو شکل یـک حماسـه بی تو یک کـلام باطـل

بی تو من هیچی نمیخوام از این عمری که دوروزه          نــرو تـا غـم واســه قلبــم پیـرهـن عــزا بـدوزه

با تـو انگـار تـو بهشتـم با تـو پر سعـادتـم مـن          دیگـه از مـرگ نمی تـرسم عـاشق شهامتم من


موضوعات یادداشت



 
22851:کل بازدید
3:بازدید امروز
برای دیدن آرشیو مطالب به پائین صفحه مراجعه نمائید
حضور و غیاب

یــــاهـو

لوگوی خودم
یادمان - قصه ی گل و تگرگ
لوگوی دوستان
لینک دوستان

اشتراک
بایگانی
یادمان
پاییز 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

Powered by jazireh ◄┤