سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهار 1385 - قصه ی گل و تگرگ
از دشمنی که در سینه ها مخفیانه رخنه می کند و در گوشها آهسته می دمد، بپرهیزید [امام علی علیه السلام]
نویسنده : .:: 85/1/19:: 12:39 صبح

بخند

بخند که خنده هایت قلبم را به تپش وا می دارد

بخند که لبان خندانت طعم شیرین رویایی را ارمغان می آورد

بخند که خنده ام وابسته به دیدن خنده هایت است

بخند تا مرا زنده نگه داری

بخند که من از خنده ات اوج می گیرم و ملکوت را در می نوردم

بخند که چشمانت جلا یابد و من در اندرون نگاهت تلالو یابم

بخند که عطر نفسهایت عالمی را مدهوش خود سازد عالم من

بخند تا خندان باشم

دوستت دارم


موضوعات یادداشت


نویسنده : .:: 85/1/18:: 10:50 صبح

می دانی ناز چشمانت را خریدار است

می دانی گلگون لبانت را بت پرست است

می دانی هرم نفسهایت را جان فدا است

می دانی آتش تنت را آغوش باز است

می دانی ماوای قدمهایت را سنگفرش چشم است

می دانی عطر تنت را مشام است

می دانی لذت دستانت را نوازشگر است

می دانی دریای نگاهت را غریق است

می دانی گودال زنخدانت را چاه پرستی است

می دانی مستی ات را مست و مدهوشی است

می دانم دوستت دارم

می دانم دوستم داری

 

 


موضوعات یادداشت



 
22636:کل بازدید
3:بازدید امروز
برای دیدن آرشیو مطالب به پائین صفحه مراجعه نمائید
حضور و غیاب

یــــاهـو

لوگوی خودم
بهار 1385 - قصه ی گل و تگرگ
لوگوی دوستان
لینک دوستان

اشتراک
بایگانی
یادمان
پاییز 1385
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384

Powered by jazireh ◄┤